هفته سپید و سیاه گوگوش
|
|
هفته سپید و سیاه
شنبه من بد بد
روز عشق سرسری
گریه های بیخودی
خنده بی خبری
صبح یکشنبه میاد
مثل یه قهوه سرد
شکل بی شکل کشیش
بر سر صلیب درد
غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه
دفتر دوشنبه های بی کسی
میگه تار موی یارم کم شده
روی روسریش باید خط بکشم
وقتی رخت خونه مون پرچم شده
از سر سه شنبه های موج و کف
هر پناهنده یه قایق می خره
ساحل از شکسته های ما پره
تا بخواهی صدفای بی سره
غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه
عصر چارشنبه هنوز
میگه یک بیرق بدوز
بی شناسنامه بسوز
آدم روز به روز
روز پنجشنبه میاد
جوری که نیومده
سرخ سرخ و داغ داغ
مثل یک آتشکده
جمعه از لهجه دریا خیس خیس
میگه قصه دو ماهی بنویس
غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه |
چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
شب سپید گوگوش
|
|
گفتیم از این بدتر نمیشه و شد
از این بدتر کردیم، نشد خود به خود
طرح نجات بچه های میهن
انشای بد در غیبت مرد و زن
رو عرشه کشتی های راس راسی
دی جی سر کلاس خود شناسی
پای روضه های مردم فریبی
نقل و نباتشون بمبای جیبی
در جنگل شش و هشت
چقدر به ما خوش گذشت
ماهواره بالادست
افتاد تو چاه و شکست
تعبیر خواب کورش
خلافت عاشق کش
شب شعر پیچیده
در سفره ای پوسیده
سرود برگزیده
نتهای سربریده
در جنگل شش و هشت
چقدر به ما خوش گذشت
دست شکسته ای وبال گردن
دوست دارم میدونی های سوسن
دوست دارم میدونی که این کار دله
گناه من نیست تقصیر دله
نامه نگاری با یه چاه بی آب
فکر یه شام اتمی با شراب
یه جعبه رنگ واسه روز مبادا
رای همه فدای اخم آقا
بیست و چهار ساعته های خاموش
بازی ما یادم تو را فراموش
در جنگل شش و هشت
چقدر به ما خوش گذشت
بخش خبر کاری نکن خراب شه
آگهی دوبی نقش بر آب شه
کشتار ملیونی بگو دروغه
یا که عجالتا سرش شلوغه
خبر چیدن در نقش همکلاسی
وی آی پی کنسرتای سیاسی
گفتیم از این بدتر نمیشه و شد
از این بدتر کردیم و شد خود به خود
در جنگل شش و هشت
چقدر به ما خوش گذشت |
چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
غریب آشنا گوگوش
|
|
آهنگ غریب آشنا
تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریب آشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
بگیر دست منو تو اون دستات
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من آزادم
تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دورو جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تا از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریب آشنا دوست دارم بیا
میشینم میشمرم روزا و لحظه ها
تا برگردی بیای بازم اینجا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من آزادم
|
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
کوه گوگوش
|
|
تو اون کوه بلندی که سرتا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش می دی به حرفام
به چشم من
به چشم من تو اون کوهی
پر غروری بی نیازی با شکوهی
طعم بارون بوی دریا رنگ کوهی
تو همون اوج غریب قله هایی
تو دلت فریاده اما بی صدایی
تو مثل قله های مه گرفته
منم اون ابر دلتنگ زمستون
دلم می خواد بذارم سر رو شونت
ببارم نم نم دلگیر بارون
تو اون کوه بلندی که سر تا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم
تو گوش می دی به حرفام
|
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
کولی گوگوش
|
|
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه تنهایی ها
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهیم ماهی دور از دریا
هیچکس با دل آواره من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سرگردان
در دروازه خود را نگشود
کولیم خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
کولیم خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره من بعد از من
کولی در به درصحراهاست
می رود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولیم خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
کولیم خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
|
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
من و تو گوگوش
|
|
من و تو با هميم اما دلامون خيلي دوره
هميشه بين ما ديوار صد رنگ غروره
نداريم هيچ كدوم حرفي كه بازم تازه باشه
چراغ خنده هامون خيلي وقته سوت وكوره
من و تو من و تو من و تو
هم صداي بي صداييم
با هم و از هم جداييم
خسته از اين قصه هاييم
هم صداي بي صداييم
نشستيم خيلي شبها قصه گفتيم از قديما
يه عمره وعده ها افتاده از امشب به فردا
تمام وعده ها رو داديم و حرفارو گفتيم
ديگه هيچي نمي مونه براي گفتن ما
من و تو من و تو من و تو
هم صداي بي صداييم
با هم و از هم جداييم
خسته از اين قصه هاييم
هم صداي بي صداييم
گلاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه
ديگه افتاده از كار ساعت پير رو تاقچه
گلاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن
اونام خسته شدن از حرف هر روز تو و من
من و تو من و تو من و تو
هم صداي بي صداييم
با هم و از هم جداييم
خسته از اين قصه هاييم
هم صداي بي صداييم
من و تو من و تو من و تو
من و تو
|
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
من آمده ام گوگوش
|
|
من آمده ام واي واي ، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام
اي دلبر من الهي صد ساله شوي
در پهلوي ما نشسته همسايه شوي
همسايه شوي كه دست به ما سايه كني
شايد كه نصيب من بيچاره شوي
من آمده ام واي واي، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام
عشق آمد و خيمه زد به صحراي دلم
زنجير وفا فكنده در پاي دلم
عشق اگر به فرياد دل ما نرسد
اي واي دلم واي دلم واي دلم
من آمده ام واي واي من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام
بيا كه برويم از اين ولايت من و تو
تو دست منو بگير و من دامن تو
جايي برسيم كه هر دو بيمار شويم
تو از غم بي كسي و من از غم تو
من آمده ام واي واي من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام |
شنبه 13 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
شکایت گوگوش
|
|
این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست
خنجر نا مردمی حتی تو دست سایه هاست
وقتی که عاطفه رو می شه به آسونی خرید
معنی کلام عشق خالی تر از باد هواست
اما من که آخرین عاشق دنیام
ماهی مونده به خاک و اهل دریام
از همه دنیا برام یه چشمه مونده
چشمه ای به قیمت همه نفسهام
از همینه که همه عمرمو مدیون تو ام
تویی که عزیزتر از عمر دوباره ای برام
بی نیازی به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضریح تو دخیل التماسه
خسته و زخمی دست آدمکهای بدم
پشت پا به رسم بی بنیاد این دنیا زدم
من برای گم شدن از خود و غرق تو شدن
راه دور عشقمو پیمودم اینجا اومدم |
شنبه 12 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
دریغ گوگوش
|
|
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته
نگو از دوري كي نپرس از چي گرفته
منو دريغ يك خوب به ويروني كشونده
عزيزمه تا وقتي نفس تو سينه مونده
تو اين تنهايي تلخ منو يك عالمه ياد
نشسته روبرويم كسي كه رفته برباد
كسي كه عاشقانه به عشقش پشت پا زد
براي بودن من به خود رنگ فنا زد
چه درديه خدايا نخواستن اما رفتن
براي اون كه سايه ست هميشه رو سر من
كسي كه وقت رفتن دوباره عاشقم كرد
منو آباد كرد و خودش ويرون شد از درد
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته
نگو از دوري كي نپرس از چي گرفته
به آتش تن زد و رفت تا من اينجا نسوزم
با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم
هنوز سالار خونه ست پناه منه دستاش
سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفسهاش
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته
نگو از دوري كي نپرس از چي گرفته |
شنبه 14 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
قصه تلخ گوگوش
|
|
بشنو همسفر من
از اين قصهء تلخ راه دشوار
ای تو تك چراغ اين شب تار
اين كه گذشتن از كنار قصه ها نيست
اين كه یه تصوير از سقوط آدما نيست
ما بی تفاوت به تماشا ننشستيم
ما خود درديم اين نگاهی گذرا نيست
سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس كردن مرگ لحظهء ويرانی كوه
همپای هر بغض شكستن و چكيدن
از درد غربت بی صدا فرياد كشيدن
بشنو همسفر من
با هم رهسپار راه درديم
با هم لحظه ها را گريه كرديم
ما در صدای بی صدای گريه سوختيم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم
از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم
تا عجز خود را با هم و بی هم شناختيم
تنهایی رفتيم به عجز خود رسيديم
با هم دوباره طعم تنهایی چشيديم
شايد در اين راه اگر با هم بمانيم
وقت رسيدن شعر خوشبختی بخوانيم |
شنبه 13 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
لحظه بیداری گوگوش
|
|
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاست
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت منو فریاد منی
تو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگن شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره
تویی که فریاد دردای منی
دستای تو خورشیدو نشون می دن
چشمای بسته مو بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشام دوبار تکرار می کنن
زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شبهاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظه ی بزرگ بیداری باشه
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشیه هاست
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه |
شنبه 12 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
تقدیر گوگوش
|
|
آدم خيلی حقيره، بازيچهء تقديره
پل بين دو مرگه، مرگی كه ناگزيره
حتي خود تولد آغاز راه مرگه
حديث عمر و آدم حديث باد و برگه
آغاز يك سفر بود وقتي به هم رسيديم
با هر نفس هزار بار به سوي مرگ دويديم
تو اين قمار كوتاه نبرده هستي باختيم
تا خنده رو ببينيم از گريه آينه ساختيم
آدم خيلی حقيره بازيچهء تقديره
پل بين دو مرگه مرگی كه ناگزيره
فرصت همين امروزه برای عاشق بودن
فردا مي پرسيم از هم غريبه اي يا دشمن
ای آشنای امروز حرف منو باور كن
فردا غريبه هستی امروزو با من سركن
تولد هر قصه يه جادهء كوتاهه
اول و آخر مرگه بودن ميون راهه
اگر چه عاجزانه تسليم سر نوشتيم
با هم بيا بميريم شايد يه روز برگشتيم
آدم خيلي حقيره بازيچه ي تقديره
پل بين دو مرگه مرگي كه ناگزيره |
شنبه 11 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
باغ بی برگی گوگوش
|
|
از تو که حرف می زنم به یاد تو هرچی می گم ترانه می شه
باغ بی برگی ما گل می کنه ، دریایی از جوانه می شه
همه دریچه ها رو به سپیده شعر آفتابی می خونن
بی هراس گزمه های شهر جادو ، شبا مهتابی می خونن
ای همه بودنم از تو همه گفتنم از تو
وقتی حرف می زنم از تو ، جون می گیره تنم از تو
جون می گیره تنم از تو
تو که عشق لایزالی ، جاری آب زلالی
آفریننده ممکن ، از نهایت محالی
آفریننده ممکن ، از نهایت محالی
از تو که حرف می زنم به یاد تو هرچی می گم ترانه می شه
باغ بی برگی ما گل می کنه ، دریایی از جوانه می شه
کلمات گم شده توی کتابا دوباره معنا می گیرن
موجای غریب و دور ، از هم و تنها لهجه دریا می گیرن
تو بگو تا که بجوشم ، روح خود را نفروشم
آبی آینه ها را از تو لاجرعه بنوشم
از تو لاجرعه بنوشم
ای همیشه رو به رویم تو بگو تا که بگویم
بشکن از معجزه عشق قفل سنگین گلویم
قفل سنگین گلویم
از تو که حرف می زنم به یاد تو هرچی می گم ترانه می شه
باغ بی برگی ما گل می کنه ، دریایی از جوانه می شه
کلمات گم شده توی کتابا دوباره معنا می گیرن
موجای غریب و دور ، از هم و تنها لهجه دریا می گیرن |
دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
دو پنجره گوگوش
|
|
توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن
دوتا خسته دوتا تنها یکیشون تو یکیشون من
دیوار از سنگ سیاه سنگ سردو سخت خارا
زده قفل بی صدایی به لبای خسته ی ما
نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار
همه ی عشق منو تو قصه است قصه ی دیدار
همیشه فاصله بوده بین دستای منو تو
با همین تلخی گذشته شب و روزای منو تو
راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاده
تنها پیوند منو تو دست مهربون باده
ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهایی مرگه تا رها بشیم میمیریم
کاشکی این دیوار خرابشه منو تو باهم بمیریم
توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم
شاید اونجا توی دلها درد بی زاری نباشه
میون پنجره هاشون دیگه دیواری نبااااااشه
|
یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, |
|
|
|
مرداب گوگوش
|
|
میون یه دشت لخت
زير خورشید کوير
مونده یک مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر
از همه دنیا جدا
داغ خورشید به تنم
زنجیر زمین به پام
من همونم که یه روز
می خواستم دريا بشم
می خواستم بزرگترين
دريای دنيا بشم
آرزو داشتم برم
تا به دريا برسم
شبو آتیش بزنم
تا به فردا برسم
اولش چشمه بودم
زير آسمون پیر
اما از بخت سیاه
راهم افتاد به کوير
چشم من
چشم من به اونجا بود
پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت
سر رام یه چاله کند
توی چاله افتادم
خاک منو زندونی کرد
آسمونم نباريد
اونم سر گرونی کرد
حالا یه مرداب شدم
یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم به خاک
یه طرف به آسمون
خورشید از اون بالاها
زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن
زندگیم شده همین
با چشام مردنمو
دارم اینجا میبینم
سر نوشتم همینه
من اسیر زمینم
هیچی باقی نیست ازم
قطره های آخره
خاك تشنه همینم
داره همراش میبره
خشک میشم تموم میشم
فردا که خورشید میاد
شن جامو پر میکنه
که میاره دست باد!
|
شنبه 4 تير 1390برچسب:, |
|
|
|